Sunday, September 6, 2009

غار

ميتوان جوشش سنگ بود بر مرگابه هاي غار

كه رگان مسموم تو را مانند

ميتوان تك دست ناشناسي شد به كنج عكس عروسي مادربزرگ

و تازه شد در گرمي نفس هاي بيدار-خابي محتضرت


بيارام كه دنياي راه راهِ خاب ، تبعيدگاه شماست

كه مردمكاني شريف داريد

پيچيده در ملافه هاي خاب

ملافه هاي پاكِ مرگ



*خاب اوّل مثل خاب ديدن

**خاب دوّم مثل خابيدن

فيلم فرانسوي-ايتاليايي

مرغان ماهيخار بر آب و ماه در فنجان قهوه

آبشار طلايي موهاي زن بر بالش

اين نگاه خستة ناپاك را بايد شست

در ويسكي و نان سفيد ، شايد

-معصوم ترين سيب هنوز بر شاخه است-


هذيان هاي بندر تب دار

رقّاصه هاي دود بر صحنة لبان يار

پليس خوب چاق و خميازه هاي كشدار

سي گربة زرد لاغر خابِ فوّاره اي سرخ مي بينند


آخ

صدر دريدة ونسان