Friday, August 28, 2009

خالي

دست ها و دهان ها
بخارات و قرص هاي خاب
شناي برهنه ي او در ادويه جات
و مرد كور آرژانتيتني كه مرا دوست داشت

اين همه
من بود
كه
غرق
ميشد

ساعت ها در مرداد ماه كِش مي آيند
و گربه ها در مغز من به خواب رفته اند
آخ من چقدر دوست دارم دست هاي محسن نامجو كنده شوند
تيرگي روي بازوت فريادِ كدام رستگاري منحط بود
تيرگي روي گونه هايش ، كسوفِ اورانوس

و
اين همه
من بود
كه
غرق شد

بر قلّه هاي دريا
ستاره ها... آتش بازي... جشن

No comments:

Post a Comment